پیام خوزستان - قدس آنلاین / با پایان «تاسیان»، تینا پاکروان نشان داد بیش از اینکه میخواسته یک درام تاریخی بسازد یک عاشقانه فانتزی برای ادای دین شاعرانه به علایق تاریخی خود ساخته است.
کارگردان قصهاش را در یک دوره تاریخی حساس معاصر روایت میکند که رد پای آن همچنان برای مردم پیداست. فضاسازی، طراحی صحنه، لباس و گریمها اگرچه تلاشی قابل قبول برای نمایش تصویری نزدیک به واقعیت از آن دوران است اما بیدقتی در برخی ارجاعات تاریخی و فرهنگی و ضعف در بازآفرینیها به ویژه تصویر سادهانگارانه از سازمان مخوف ساواک، سعی فیلمساز را ناکام میگذارد. اگرچه طراحی دقیق، بازسازی پرزحمت و نگاه فرهنگی تینا پاکروان قابل ستایش است اما مشکلات جدی در اجرا، شخصیتپردازی، گریم، ریتم روایی و بیدقتی در جزئیات تاریخی از نقاط ضعف اصلی این سریال هستند.
پاکروان با «تاسیان» بار دیگر قصهای زنانه را روایت کرد و تلاش داشت شخصیت دختر جوانی را به تصویر بکشد که یکتنه مسیر زندگیاش را تعیین میکند و مقابل کسانی که بناست در سرنوشت او دخالت کنند میایستد اما تصمیمهای خامدستانه و هیجانی او در نهایت به تباهی ختم میشود. کارگردان با نگاه به نقش زنان در اجتماع و تاریخسازی سعی کرده زنان قصهاش را از تصویر کلیشهای زن مفعول، فرمانبر و شکست خورده دور کند و حتی «هما» که قربانی ازدواجی مصلحتی و بدون عشق در نوجوانی بوده برای ازدواج عاشقانه برادرزاده و دخترش تلاش میکند اما آنچه نصیب مخاطب از این درام تاریخی میشود یک تخیل عاشقانه بیمنطق پر زرق و برق است که تلاش میکند در قسمت آخر، آن قدر قصهاش را هندی کند که حتماً اشک مخاطب را دربیاورد. اگرچه «تاسیان» یکی از آثار متفاوت شبکه نمایش خانگی بود که آغاز خوب و پرکششی داشت اما درامش در نیمه راه از نفس افتاد و با پایانی بد و شوکهکننده، پروندهاش بسته شد.
عشقی تصنعی و بیمنطق
سریال قصه عاشقانهای در دهه 50 را روایت میکند که ماجراهایش از یک سال پیش از پیروزی انقلاب اسلامی آغاز میشود و فضای ملتهب آن دوران را به تصویر میکشد. خانواده نجات که جزو سرمایهداران آن روزگار هستند، زندگی شاد و مرفهی در میان آتش خشم مردم به فقر و بیعدالتی دارند اما با پیدا شدن سروکله یک جوان عاشقپیشه که از طبقه اجتماعی پایینتری است، مسیر زندگی این خانواده تغییر میکند.
امیر که یک چاپچی ساده است عاشق شیرین، دختر جوان تصویرگری میشود که متعلق به طبقه اجتماعی و اقتصادی متفاوت از او است. این عشق یکطرفه سبب میشود که امیر دست به اقدامهایی ماجراجویانه بزند. او که ناخواسته پایش به ساواک باز میشود، آگاهانه در این سازمان فعالیت میکند و مسبب خرابکاریهایی میشود. اگرچه کارگردان سعی میکند شخصیت امیر را مردی حامی، مهربان، عاشقپیشه و دوستداشتنی به تصویر بکشد اما کارهای او خلاف ادعاهایش را نشان میدهد. عشقی که امیر به شیرین دارد، عشقی از جنس مرگ است نه زندگی، او از همه چیز میگذرد تا به معشوقش برسد بیآنکه فکر کند راهی که میرود اخلاقی است یا غیراخلاقی. اگرچه عشق، منطق نمیشناسد اما عشق امیر به شیرین، نه تنها سازنده نیست بلکه نابودگر است. او از خط قرمزهای اخلاقی و انسانی عبور میکند تا به دختری برسد که عاشق ظاهر دلربا و نقاشیهای زیبای او شده است. در واقع عشقی که میان شیرین و امیر شکل میگیرد، تصنعی و فانتزی بوده که بیشتر باب میل مخاطبان دهه هشتادی است. حتی اگر قبول کنیم که عشق، منطق نمیشناسد اما دختری که دردانه پدرش بوده و در رفاه و آرامش بزرگ شده، تشنه محبت نیست که با محبت دیدن پسری متقلب از خانوادهاش بگذرد در حالی که شیرین با یک سیلی از پدرش به او پشت میکند و با پسری که چندان نمیشناسد، فرار میکند. رفتاری که از سوی دختری دنیادیده و بدون کمبود مثل او بعید به نظر میرسد. به نظر میرسد تلاطم رفتاری شیرین ناشی از ضعف شخصیتپردازی او است که این رفتارهای عجیب و غافلگیرکننده به دفعات از سوی شخصیتهای مختلف سریال دیده میشود.
ضعف آشکار در شخصیتپردازی
یکی از ضعفهای آشکار سریال، بیدقتی در شخصیتپردازی آن است که اوج این ضعف در شخصیت «امیر» نمود دارد. گریم بد هوتن شکیبا هم موجب شده این شخصیت، نچسبتر و برخی رفتارهای ضد و نقیض او برای مخاطب آزاردهنده شود. این رفتارهای عجیب را در شخصیت «سعید» هم میتوان دید، یک ساواکی زبده که جز شغلش، چیزی برایش اهمیت ندارد اما در قسمتهای پایانی، نامهای از او خطاب به شیرین خوانده میشود که کاملاً در تضاد با رفتارهای قبلی او است. سعید چنان در آن نامه، رفیقی شفیق برای امیر است که گویی شخص دیگری برای او پاپوش دوخته یا سبب جدایی میان امیر و شیرین شده است. اگرچه اصل غافلگیری در یک اثر مهم است اما غافلگیری باید منطق روایی داشته باشد در حالی که پاکروان چنان مقهور تابوشکنیهایش در فضاسازی ایران پیش از انقلاب شده که فراموش کرده قصه باید با منطق درست پیش برود و آدمها یک شبه متحول نمیشوند! آن هم یک مأمور ساواک که از هیچ جنایت و خیانتی برای رسیدن به اهداف سازمانیاش دریغ نمیکند. در این میان شاید تنها شخصیتی که کمی منطقی به تصویر کشیده شد، «رجبزاده» بود؛ اپوزیسیونی که برای رسیدن به اهدافش، دیگران را سپر بلا میکند و در هنگامه خطر، غیبش میزند.
توقیفی که سبب توفیق شد!
سریال «تاسیان» که شروعی جنجالی داشت به دلیل ساختارشکنیهایش در قسمت اول، توقیف شد و بر سر زبانها افتاد. سومین جمعه بهمن ماه پارسال پس از پخش قسمت اول این سریال، در حالی که انتشار نامهای از سوی ساترا، پخش این مجموعه را در هالهای از ابهام قرار داده بود، پلتفرم پخشکننده در بازه زمانی که به مخاطبش وعده داده بود، آن را منتشر کرد. براساس آنچه در نامه ساترا خطاب به مدیرعامل پلتفرم پخشکننده آمده بود، امکان بازبینی تا حصول نتیجه استعلام صیانت کارگردان وجود نداشت و هر گونه انتشار بخشهای برنامه در شبکههای اجتماعی و سایر بسترهای اینترنتی مجاز نبود. با این همه، براساس آنچه به مخاطب وعده داده شده بود، سریال تاسیان منتشر شد اما این پایان ماجرا نبود و سریال توقیف شد. پس از توقیف، سازندگان چند قسمت را در یوتیوب منتشر کردند اما در نهایت با توافق میان سازندگان برای لحاظ کردن موارد اصلاحی، نهاد ناظر مجوز پخش ادامه سریال را در اسفند ماه صادر کرد. البته بحث توقیف سریال در قسمتهای آغازین به پربیننده شدن آن کمک زیادی کرد؛ چرا که نگاه و رویکرد مخاطب ایرانی این است سریالی که توقیف شده را با حرص و ولع بیشتری دنبال کند به همین دلیل حتی برخی گمانهزنیها مبنی بر خودتوقیفی سریال هم منتشر شده بود که صحت آن مورد تردید است.
اصرار بر همه فن حریفی!
در این سریال، فضاسازی و میزانسن کارگردان از دهه 50 برای اینکه قصهاش واقعیتر به نظر برسد با نمایش زنانی بیحجاب (با کلاهگیس) از پشت سر بود و شخصیتهای اصلی زن هم کلاه و کلاهگیس به سر داشتند، صحنههای رقص و استعمال مشروبات الکلی هم برای به تصویر کشیدن آن دوره تاریخی نشان داده شد اما مشکل اصلی جای دیگری بود؛ سطحینگری و سادهانگاری پاکروان در پردازش داستان و شخصیتها.
در واقع هر چه قصه پیش رفت، مخاطب از حاشیههای مربوط به سریال عبور کرد و به ضعفهای «تاسیان» آگاه شد. ضعف و ایراد سریال ناشی از ساختار ضعیف قصهگویی و شخصیتپردازی آن بود. پاکروان در تجربههای قبلیاش نشان داده بود در نویسندگی و پیش بردن داستان آدم عمیقی نیست و بیشتر به بازسازی صحنهها و توجه به جزئیاتی مثل طراحی لباس و صحنه علاقه دارد که به سوابق او در حوزه مدیر تولید بودنش برمیگردد. اصرار این فیلمساز برای اینکه خودش به تنهایی نویسنده و سناریست اثرش باشد موجب شد فیلمنامه تاسیان با ضعفهای آشکاری در شخصیتپردازی و قصهپردازی روبهرو شود در حالی که توان اجرایی پاکروان روی یک فیلمنامه دقیق و حساب شده میتوانست اثری ماندگار خلق کند تا صدای اعتراض مخاطب را به دلیل ضعفهای آشکار در متن و دیالوگهای شعاری و گلدرشت بلند نکند، به ویژه پایانبندی بدی که حال مخاطب را تاسیان کرد یعنی حالی که در نبود یک پایان تماشایی و به یاد ماندنی، تجربه کرد.
بازار ![]()