بزرگنمايي:
پیام خوزستان - به گزارش خبر فوری، در چنین روزی دراسفند ماه سال 1285، مردم اصفهان که از دیر زمان بر ضد ظل السلطان والی این خطه شورش کرده بودند در تلگرافخانه شهر متحصن شده و اعلام کردند که تا محمد علی شاه قاجار پاسخ تلگرام آنان را ندهد و ظل سلطان ( مسعود میرزا ) را عزل نکند تلگرافخانه را ترک نخواهند کرد. اصفهانی ها ظل سلطان را متهم به ظلم و تعدی و رفتار استبدادی کرده بودند.
شورش اصفهانی ها از 16 اسفند ماه شدت یافته بود. محمد علی شاه که سرگرم تعیین ولیعهد و بر گزاری مراسم مربوط بود دادن پاسخ به تلگرام اصفهانیها را به تاخیر انداخته بود. این تعلل باعث شد گروهی از اصفهانیها که به ستوه آمده بودند در کنسولگری انگلستان در آن شهر متحصن شوند. در آن زمان تحصن در سفارتخانه انگلستان در تهران و کنسولگریهای این کشور در شهرها تشویق میشد تا وسیله مداخله هرچه بیشتر انگلیسیها فراهم شود و مقامات بالای کشور بیشتر بترسند.
سرانجام در اواخر اسفندماه محمد علی شاه ظل سلطان را از حکومت اصفهان برداشت و شورش اصفهانیها پایان یافت.
ظل السلطان، فرزند ارشد شاه که همیشه حسرت ولیعهدی داشت
اما ظل السلطان واقعا که بود؟ شاهزاده دیکتاتور قجری بزرگترین فرزند ناصرالدین شاه قاجار بود که در سال 1228 در تبریز به دنیا آمد. مادرش عفت، از زنان صیغهای شاه بود. به همین علت، علی رغم فرزند ارشد بودن، نتوانست ولیعهد شود و این منصب به فرزند دیگر شاه یعنی مظفرالدین میرزا رسید.
این اتفاق و ناکامی بزرگترین حسرت در تمام دوران حیات ظل السلطان بود و او همواره در تلاش بود که به اصطلاح حق خود را از خانواده خویش بگیرد.
با وجود همه اینها، ناصرالدین شاه پسر ارشد خود را بسیار دوست داشت، تا آنجا که در 13 سالگی او را حاکم مازندران و ترکمن صحرا کرد. بعد از چندی ظل السلطان در دستگاه حکومتی پیشرفت کرد و حاکم چند استان مرکزی از جمله فارس و یزد شد. شاهزاده جوان در این سالها شروع به آرام کردم مناطق از طریق سرکوب مخالفین کرد. او سپس مالیاتهای سنگینی از تجار شیراز گرفت و از این طریق توانست مال و منال بسیاری گرد آورد.
خشونت و سختگیری ذاتی ظل السلطان که حاصل ناکامی در کسب ولایت عهدی بود باعث شد شیرازیها علیه او نزد شاه شکایت کرده و شاه نیز او را عزل کند.
با این حال، چندی نگذشت که شاه فرزندش را حاکم اصفهان کرد. علت این امر این بود که ظل السلطان توانایی بسیاری در سرکوب مخالفین و گرفتن مالیات داشت و قسمت زیادی از وصولیها را به تهران و کاخ گلستان میفرستاد.
حکومت 34 ساله در اصفهان، از ایجاد ارتش تا خریدن سلطنت
ظل السلطان 34 سال حاکم اصفهان و اطرافش بود. دوران حکومتش در این منطقه بسیار پرحاشیه و جنجالی بوده است. او به محض ورود به اصفهان یک ارتش مستقل 26 هزار نفری تشکیل داد، انها را مسلح کرد و حتی یونیفورم ارتش اتریش را به عنوان لباس رسمی و متحد این ارتش برگزید.
شاهزاده در ابتدای حکومتش نسبتا خوب عمل کرد. او اشرار را سرکوب کرد، امنیت را به راهها برگرداند، خوانین محلی را تابع کرد و به خصوص به اختلاف دو ایل قشقایی و بختیاری پایان داد. هم زمان شروع به گرفتن مالیات بسیار زیاد از تجار و خوانین و مردم کرد و با این کار هم جیب خود و هم خزانهی شاه در تهران را پر کرد.
اقدامات خوب او باعث شد، شاه او را حاکم چند ایالت دیگر هم بکند. حالا او قدرتمندترین شاهزاده قجری بود. او به جز املاک بسیار در اصفهان در تهران نیز دارای ملک بسیار بود. عمارت مسعودیه یادگار او در میدان بهارستان تهران است.
ثروت او در طول چند سال به حدی شد که حتی به شاه پیشنهاد داد در ازای گرفتن پول هنگفت، ولیعهدی را به او بدهد که البته شاه این آرزوی دیرینه او را محقق نکرد.
همچنین ارتش مستقل شاهزاده روز به روز قویتر میشد تا جایی که او از شاه خواست او را وزیر جنگکند. این خواسته او نه تنها مورد پذیرش شاه قرار نگرفت بلکه او از قدرت بیش از حد ظل السلطان ترسید و از بیم اینکه شاهزاده کودتا کند، قدرت او را کاهش داده و امارت همه استانها به جز اصفهان را از او گرفت.
تاج گذاری مظفرالدین شاه، پایان امید و شاهزادهای که کالیگولا میشود
بعد از کشته شدن ناصرالدین شاه و تاج گذاری مظفرالدین شاه بود که دیگر همهی امید و آمال ظل السلطان از بین رفت. او دیگر هیچ شانسی برای سلطنت نداشت و از این رو رفتارش را به کلی تغییر داد. او پیش از این هم، مستبد و تندخو بود اما فاصلهی میان استبداد و جنون بسیار کم است و ظل السلطان این فاصله را به سرعت طی کرد و در مدت کمی به یک هیولا تبدیل شد. در طول چند سال پایانی ولایت ظل السلطان بر اصفهان، او جنایات بسیاری کرد.
زشتترین رفتار او که هنوز هم کسی نتوانسته آن را درک کند، تخریب آثار تاریخی اصفهان بود. او میخواست اصفهان را خوار کند و به خصوص چون نسبت به صفویان احساس حسادت میکرد دوست داشت تمام آثار تاریخی متعلق به این دوره را محو سازد.
از جمله این اثار تاریخی می توان به باغ و قصر سعادت آباد، عمارت هفت دست، قصر نمکدان، آئینه خانه، بهشت برین، بهشت آئین، انگورستان، بادامستان، نارنجستان، کلاه فرنگی، باغ تخت، باغ آلبالو، باغ طاووس، عمارت و باغ نقش جهان، باغ فتح آباد، گلدسته، تالار اشرف، عمارت خورشید، سرپوشیده، عمارت خسروخانی، باغ زرشک، باغ چرخاب، باغ محمود، باغ صفی میرزا، باغ قوشخانه، باغ نظر، عمارت و سردر باغ هزارجریب، عمارت جهان نما و ... اشاره کرد. ظلالسلطان همچنین آینه کاریهای روی ستونهای عالی قاپو و چهلستون را از میان برد و علاوه بر این دستور داد، روی نقاشیهای نفیس داخل چهل ستون را با گچ بپوشانند و نقاشان قاجاری بر روی آنها نقاشیهای کمارزش خود را نقاشی کنند.
ظل السلطان به جز این کار، اقدامات جنون آمیز دیگری را هم مرتکب شد. میانکاله در گذشته یکی از بکرترین جاذبههای طبیعی ایران بود. این منطقه علاوه بر داشتن پرندگان پرشمار یکی از بهترین زیستگاههای پستانداران بزرگ ایران از جمله ببر خزر نیز بهشمار میرفت. ظلالسلطان در یکی از قشونکشیهای خود به میانکاله برای سرکوب دزدان و راهزنان که در این منطقه و جزایر آشوراده پناه گرفته بودند از شکار تعداد زیادی ببر، پلنگ، گوزن، قرقاول، گاو و گاومیش وحشی و تعداد شوکا خبر میدهد.
امروزه مدتهاست که نسل تمامی این جانداران به جز قرقاول منقرض شده و یکی از دلایل آن نیز همین کشتار عجیب ظلالسلطان و سپاهیانش بودهاست.
همچنین ظل السلطان در سالهای پایانی حکومتش در اصفهان مالیاتها را بسیار بالا برد، املاک بسیاری را به زور صاحب شد و در قتل و غارت مخالفانش افراط کرد. این بود که مخالفانش در زمان محمد علی شاه اعتصاب کرده و منجر به عزل او شدند.
شاهزادهی مستبد اما روشنفکرنما
با وجود همه اینها، نباید یک طرفه به قاضی رفت. شاهزاده قجری و فرزند ارشد ناصرالدین شاه در زمانی که امید به سلطنت داشت اقدامات مثبتی هم انجام داد. ایجاد امنیت در مناطق مرکزی، حل اختلافات قبیلهای و ساخت راهها و پلها بخشی از اقدامات مثبت او بود. ظل السلطان همچنین، کمی تمایلات روشنفکرانه داشت. از این رو در اصفهان یک مدرسه بزرگ ساخت و از فرنگ معلم استخدام کرد. او همچنین شورای تجار و اطبا را به وجود آورد که در زمان خود کمنظیر بود.
با این حال، خوی مستبد او باعث شد همه این اقدامات کوتاه مدت بوده و زود پایان یابد.
گرایش به مشروطه، سفر به فرنگ، بازگشت و پایان زندگی
ظل السلطان پس از عزل توسط محمدعلی شاه، به تهران بازگشت. مدتی با مشروطه خواهان حشر و نشر پیدا کرد و سعی کرد به آنها کمک کند اما احتیاط پیشه کرد و زیاد وارد معرکه نشد. در اوج انقلاب به فرنگ رفت اما بعد از آرام شدن اوضاع به ایران بازگشت. در انتهای عمر به زوال عقل دچار شد و سرانجام در تاریخ 12 تیر 1297 در باغ نو اصفهان در گذشت و در مشهد به خاک سپرده شد.