قلمهاي شکسته کودکي
مقالات
بزرگنمايي:
خوزستان انلاين- از 80 هزار نفري که امسال به سن دبستان رسيدهاند، بيش از 2 هزار و 500 تن از آنان- آن گونه که مسئولان آموزش و پرورش فارس ميگويند- از تحصيل بازمانده اند. کودکاني که اگرچه آموزش و پرورش تلاش کرده بسياري از آنان را به مدرسه برگرداند ولي هنوز برخي از آنان از تحصيل بازمانده اند. اين آمار البته جداست از شمار کودکاني که هر سال از تحصيل ميمانند و کسي آنها را در آمارهاي رسمي به حساب نميآورد. خيلي از آناني که به هر ترفندي به مدرسه برميگردند هم به خاطر شرايط محيطي، درس خواندن را نيمه کاره رها ميکنند. اکنون پرسش اينجاست که چه آيندهاي پيش روي کودکان بازمانده از تحصيل است و اين محروميت چه اثري بر آنان و جامعه خواهد گذاشت.
تعداد آنان نبايد کم باشد
ايران با جمعيت باسواد نزديک به 80 درصدي، يکي از بالاترين رقمهاي باسوادي در خاورميانه و به ويژه در ميان کشورهاي درحال توسعه را دارد؛ هرچند اين باسوادي عموما به سواد خواندن و نوشتن خلاصه شده و تازگي جامعه شناسان از «کم سوادي» تحصيل کردگان ايراني خبر ميدهند. اما هستند کساني که حتي فرصت آموختن «خواندن و نوشتن» را پيدا نميکنند. اين جا در فارس، آن طور که علي عسکر جمشيدي، معاون دبستان اداره کل آموزش و پرورش فارس به گزارشگر «خبرجنوب» مي گويد، «امسال 2 هزار و 500 دانش آموز نتوانستهاند به مدرسه بروند». البته از قرار معلوم آموزش و پرورش خانواده بسياري از اين دانش آموزان را يافته و بخشي از هزينه تحصيل برخي از آنان را پرداخته و توانسته شماري از اين دانش آموزان را راهي مدرسه کند ولي هنوز 300 دانش آموز به مدرسه نرفته اند. اين آمار البته جداي از کودکاني است که هر ساله از تحصيل بازمي مانند و کسي هم در آمارها – به هر دليلي- آنان را به شمار نميآورد. آن طور که جمشيدي ميگويد، آموزش و پرورش، آمار شماري از کودکان بازمانده از تحصيل را نميداند: «تعداد اين دانش آموزان نبايد کم باشد. در واقع ما آمار دقيقي از کودکان بازمانده از تحصيل در فارس در اختيار نداريم ولي چيزي که مي دانيم اين است که هر سال شماري از دانش آموزان به مدرسه نميروند. البته ما تلاش ميکنيم با کمک شوراها و مديران مدرسهها اين دانش آموزان را بيابيم و به مدرسه برگردانيم». امسال از 2 هزار و 500 دانش آموز بازمانده از تحصيل، به جز 300 نفر همه به مدرسه رفته اند ولي شايد حتي بازماندن يک نفر از تحصيل هم رقم بالايي باشد، چه رسد به 300 نفر. اين البته به جز کساني است که کسي از بازماندن آنان از تحصيل خبر ندارد. معاون دبستان آموزش و پرورش فارس مي گويد: «تعداد کودکاني که ما از بازماندن آنان از تحصيل خبر نداريم نبايد کم باشد. يکي از علتهاي اين پديده، فقر مالي خانوادههاست. اما جز اين، شماري از کودکان کار ميکنند؛ يعني خانوادهها آنها را به جاي مدرسه به سر کار مي فرستند تا کمک حال خانواده باشند.»
بازماندن از تحصيل، در زمانهاي که نبود مطالعه و بيخبري از جهان پر تحول امروز ميتواند يک فرد را در زندگي زمينگير کند، ميتواند تاثيري دراز مدت و بيبازگشت داشته باشد. در اين ميان از قرار معلوم بازماندن کودکان از تحصيل علت هاي ديگري هم دارد؛ خانواده هاي از هم گسيخته، اعتياد پدر يا مادر، اختلافات خانوادگي و گاهي بيماري خود کودک. اما يک مشکل هم تازگي بر مشکلات افزوده شده است؛ کمبود مدرسه. در واقع در سال هاي اخير بر شمار دانش آموزان به شدت افزوده شده؛ امسال و پارسال، شمار دانش آموزان نسبت به سال پيش از آن 4 درصد بيشتر شده طوري که حتي در مرکز شهر شيراز، در برخي دبستان ها بيش از 40 دانش آموز درس مي خوانند؛ سرانه بالايي که تنها با مدرسه هاي دهه 60 و 70 قابل مقايسه است. در اين شرايط در برخي نقاط به ويژه در نقاط روستايي مدرسه تا محل زندگي کودکان فاصله دارد و اين هم به يکي از علتهاي دور ماندن کودکان از تحصيل تبديل شده است. معاون ابتدايي آموزش و پرورش فارس مي گويد: «تلاش ما اين بوده که همه دانش آموزان را جذب کنيم. حتي به مناطق دوردست با 5 دانش آموز هم معلم فرستادهايم ولي گاهي خانواده ها رغبتي به نامنويسي بچه ها نشان نميدهند؛ اما بگذاريد همين جا از خوانندگان روزنامه شما بخواهم چنانچه کسي را ميشناسند که بچه آنان به مدرسه نمي رود، آنان را به ما معرفي کنند تا با خانواده صحبت کرده و آنها را راضي به فرستادن کودکشان به مدرسه کنيم.» اما اين بچه ها کجا زندگي مي کنند؟ آيا تنها در روستاهاي دوردست فارس ساکن هستند؟ پاسخ معاون دبستان آموزش و پرورش فارس اين است: «نميتوان گفت که آيا در يک نقطه شمار دانش آموزان بازمانده از تحصيل بيشتر يا جاي ديگر کمتر است. از همين حاشيه شهر شيراز چنين کودکاني داريم تا در نقاط دور دست استان که امکانات جادهاي و دسترسي کمي دارد.»
اين رويداد البته شايد غيرقابل پيش بيني نبود؛ از وقتي که عدم تعادل اقتصادي چهره تازه خود را در فارس به نمايش گذاشت.
رابطه ميان بحران آب و بازماندن کودکان از تحصيل؟
شايد کمي بي ربط به نظر برسد ولي اگر يک جامعه شناس علاقه مند باشد، ميتواند اين موضوع را مورد بررسي قرار دهد که آيا ميان باز ماندن کودکان از تحصيل و بحران آب رابطهاي وجود دارد يا نه.
مدتهاست که صاحب نظران نسبت به پيامدهاي اجتماعي بحران آب هشدار مي دهند. براي نمونه دکتر عزت ا... رئيسي اردکاني، استاد برجسته زمينشناسي دانشگاه شيراز به گزارشگر «خبرجنوب» ميگويد که «با ادامه بحران آب بروز مشکلات اجتماعي دور از ذهن نيست». شايد اين بحرانها از همين الان دارند خود را نشان ميدهند. براي نمونه در ماههاي اخير در برخي نقاط سابقا پر آب چون استان چهارمحال و بختياري و حتي خوزستان درگيريهايي بر سر آب اتفاق افتاد اما بحرانهاي ناشي از اين پديده هميشه اين گونه روشن نيستند. تا همين چند سال پيش مسئولان دستگاه مديريت شهري شيراز مي گفتند که همه کودکان کار در شيراز بدون استثنا شهروندان خارجي هستند؛ امروز اما ديگر کمتر کسي است که انکار کند شمار روز افزوني از آنان ايرانيان هستند. به ويژه اينکه در سالهاي اخير جمعيت شيراز از نرخ رشد ناشي از زاد و ولد – يعني 1.17 درصد- فراتر رفته است. اکنون اگر در مرکز شهر شيراز به خاطر آپارتمان نشيني و تعداد کم مدرسهها در کلاس ها به طور متوسط 40 دانش آموز درس ميخوانند، در حاشيههاي شهر، آن طور که مسئولان آموزش و پرورش مي گويند به خاطر مهاجرت بي رويه شمار دانش آموزان از ظرفيت مدرسه ها بيشتر شده است. در اين شرايط که خانوادهها معيشت خود در روستاها را از دست داده و به شهرها آمده اند بعيد نيست که برخي فرزندان آنان از تحصيل بازمانده باشند؛ چه اينکه معاون دبستان آموزش و پرورش فارس هم مي گويد از حاشيه شهر ميتوان کودکان بازمانده از تحصيل را يافت تا نقاط دور دست. شاهد ديگر اين پديده هم مي تواند خالي شدن برخي روستاهاي استان از سکنه باشد.
آن طور که شبکه روستايي فارس اعلام مي کند، هم اکنون 4 هزار و 135 روستا در فارس از سکنه خالي شدهاند که اين يعني يک سوم از مجموع روستاهاي استان فارس. اين است که بازماندن کودکان از تحصيل را ميتوان يکي از نخستين نشانههاي از دست رفتن معيشت کشاورزي مردم فارس دانست. اما در اين شرايط چطور ميتوان کودکاني را که از هويت روستايي خود جدا شده و وارد محيط غريبه شهر شدهاند و شايد ناچار باشند براي امرار معاش خانواده کار کنند، به مدرسه برگرداند؟
پاسخ معاون دبستان آموزش و پرورش فارس اين است: «بهترين راهي که ميتوان خانوادهها را راضي به فرستادن بچههايشان به مدرسه کرد، آگاهي دادن به آنان است. آنان بايد بدانند در هر شرايطي حتي فقر مالي و مشکلات خانوادگي، کودکان نبايد از تحصيل باز بمانند. شعار ما هم اين است که در همه چيز بايد صرفه جويي کرد جز در آموزش.»
از قرار معلوم، بيش از همه خانواده هايي در برابر تحصيل فرزندانشان مقاومت ميکنند که به تحصيل اعتقاد ندارند.
جمشيدي ميگويد: «ما با مردمي که کمتر به شهرها دسترسي دارند مشکلي نداريم؛ مشکل ما کساني است که اعتقادي به تحصيل فرزندان خود ندارند و از آنان کار ميخواهند. راهي هم جز آگاهي دادن به آنان به کمک شوراهاي محلي، رسانهها و... نداريم. ما هر سال با کمک مشخصات شناسنامه اي تلاش ميکنيم بچه ها را به مدرسه برگردانيم ولي باز، شماري از آنان از تحصيل بازمي مانند. ما براي رفع اين مشکلات تلاشهاي بسياري کرده ايم ولي باز هم برخي مشکلات به قوت خود باقي است».
به باور جمشيدي، «هر فرد بازمانده از تحصيل مي تواند يک «بزهکار بالقوه» باشد»؛ واقعيت اين است که هنوز در کشور ما تنها راه تحرک طبقاتي، تحصيل است. هرچند در سال هاي اخير اين راه چنان ناهموار شده که بسياري را نسبت به تحصيل سرخورده کرده ولي براي کساني که مي خواهند از طبقه پايين به طبقه متوسط بروند، چنانچه آموزش دري باز نکند، چارهاي جز دست زدن به رفتار بزهکارانه نميماند.
خيلي سادهتر، کسي که بخواهد به سرعت پولدار شود، چاره اي ندارد جز اينکه به «بزه» دست بزند. اين است که شايد در علم آمار، 300 نفر يا بيشتر کودک بازمانده از تحصيل رقم زيادي به نظر نرسد ولي براي جامعه هر کدام از آنها مي توانند منشا يک «خطر» و البته نشانه اي از «نااميدي» باشند.
لینک کوتاه:
https://www.payamekhuzestan.ir/Fa/News/4452/